در جهانی دیگر، با سرنوشتی دیگر - قسمت سوم

Perhaps, in another world

.I would have been braver

🔮 شاید، در جهانی دیگر، شجاع‌تر بودم.

I would have faced her

not as a fleeting possibility

🔮 با او روبه‌رو می‌شدم نه به چشم فرصتی گذرا،

But as a mirror reflecting my own longing for wholeness

🔮 بلکه همچون آینه‌ای از تمنای تمامیتِ خودم.

I would have risked the fall

because falling

🔮 خطرِ افتادن را می‌پذیرفتم، چرا که افتادن

Is the only way to learn to rise

🔮 تنها راهِ آموختنِ برخاستن است.

But this is the world I live in

🔮 اما این جهانِ من است،

Where love is imperfect and so are we

جایی که عشق ناقص است و ما نیز همین‌گونه‌ایم.

Still, it teaches us 

🔮 و با این حال، عشق به ما می‌آموزد

Not to avoid pain, but to endure it

🔮 نه برای گریز از درد، بلکه برای تاب‌آوردنش،

Not to escape loss

 but to find meaning within it

🔮 نه برای فرار از فقدان، بلکه برای یافتن معنا در آن.

In the end, to love is to accept that we are human 

🔮 در نهایت، عشق یعنی پذیرفتن انسان بودن

Finite, flawed, but endlessly reaching

🔮 فانی، ناتمام، اما همیشه در تلاشی بی‌پایان.

And though I may dream of another life

🔮 و اگرچه شاید جهانی دیگر را در خواب ببینم،

It is this one that shapes me

🔮 همین زندگی‌ست که مرا می‌سازد،

This one where I carry her

🔮 همین زندگی که او را

Forever, in the quiet corners of my mind

🔮 در گوشه‌های خاموش ذهنم، برای همیشه، با خود دارم.

.  .  .  .  .

این قسمت اخر شعر In Another World, Another Life بود. دو قسمت دیگه داره که نوشتم لینکش میذارم.

قسمت اول شعر در جهانی دیگر

قسمت دوم شعر در جهانی دیگر

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

در جهانی دیگر، با سرنوشتی دیگر - قسمت دوم

Regret, then, is love left incomplete 

🔮 حسرت، یعنی عشقی ناتمام

.A shadow cast by the choices we avoided

🔮 سایه‌ای از انتخاب‌هایی که نکردیم.

,It whispers of roads not taken

🔮 صدایی پنهان از راه‌های نرفته،

Of silences that became the language Of

.what we were too afraid to say

🔮 از سکوت‌هایی که زبانِ ناگفته‌ها شدند.

?What is it to love, if not to risk

🔮 عشق چیست اگر نه خطر کردن؟

To place your heart in trembling hands

🔮 سپردن دل به دستانی لرزان

?And trust they will not crush it

🔮 و اعتماد به اینکه آن را نخواهند شکست؟

It is to embrace the impermanence of all things

🔮 یعنی پذیرفتن ناپایداری همه چیز،

.Knowing that beauty lies in their fragility

🔮 و فهمیدن اینکه زیبایی، در نازک‌دلیِ آن‌هاست.

.  .  .  .  .

اینم از قسمت دوم شعر جهانی دیگر. امیدوارم طالب باشید بخش سوم را هم بخونید چرا که زیباترین قطعات شعر را داره.

قسمت اول شهر جهانی دیگر

قسمت سوم شعر در جهانی دیگر

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

در جهانی دیگر، با سرنوشتی دیگر - قسمت اول

شعر زیر را خودم خیلی دوست دارم. احساس جالبی داره. عنوان شعر In Another World, Another Life هست. ترجمه هم توسط gbt شده پس ممکنه ناکوک باشه. امیدوارم مثل خودم لذت ببرید. 

.  .  .  .

In another world

perhaps love would be simpler

🔮 شاید در جهانی دیگر، عشق ساده‌تر بود

Untethered from fear

free of hesitation

🔮 رها از ترس، آزاد از تردید.

I would see her

 not as a question to answer

🔮 او را نه چون سؤالی برای پاسخ،

But as a truth to embrace

unyielding and complete

🔮 بلکه چون حقیقتی برای در آغوش کشیدن می‌دیدم، تسلیم‌ناپذیر و کامل.

Yet love, in its essence

resists simplicity

🔮 اما عشق، در ذاتش، با سادگی بیگانه است.

It thrives in uncertainty

in the fragile dance

🔮 در دلِ تردید زنده است، در رقصی ظریف

Between desire and restraint

freedom and belonging

🔮 میان اشتیاق و خویشتن‌داری، آزادی و تعلق.

To love is to stand at the edge of the unknown

🔮 عشق یعنی ایستادن بر لبه‌ی نادانسته‌ها

And step forward

not despite the fear

but because of it.

🔮 و پیش رفتن؛ نه با وجود ترس، بلکه به‌خاطر آن.

.  .  .

این قسمت اول شعر In Another World, Another Life بود. دو قسمت دیگه داره که مینویسم لینکش میذارم. بهتره که هر سه قسمت بخونید مخصوصا بخش سوم...

بخش دوم شعر در جهانی دیگر

بخش سوم شعر در جهانی دیگر

 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

دل من و ابر بهار

تو این دم عیدی، دل ما شده مثل هوای بهار. یه دم آفتابی. یه دم ابری. یه دم گرفته. معلوم هم نمی‌کنه کِی چشه.

این میون یه سه‌تار هم خریدم دم عیدی میام تمرینا انجام بدم این هی تغییر مودم باعث میشه که نتونم تمرکز کنم. بخوان حدیث مفصل که چه بر دل ما می‌گذره.

******

آخ جانا نازنین از عشق مُردم

ناز تا کی می‌کنی

خود که عاشق می‌ کُشی

تکیه بر وی می‌کنی ای جاان

آخ جانا بعد سال اگر بر سر قبرم گذری

شور دیدار تو آید

خود کفنِ خود پاره کنم ❤️

. . . .

۴ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

فانتزی هام در تلگرام

امشب سری به آرشیو تلگرامم زدم اونجا چندتا پست بودن که از یه کانالی شیر کرده بودم یهو رفتم ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ 

یه کانالی بود به اسم inner silence که چندتا ادمین داشت، حالا کاناله مثلا ۱۶۰۰ - ۱۷۰۰ نفر ممبری داشت اون موقع. بعد این چند نفر هر کدوم یه چی می‌فرستادن کانال.

جو جالبی داشت. نیک بود، محمد بود، ماریا و Mhb و زریس و اینا چند نفر بودن. داخل کاناله پست میذاشتن بعد مال همو ریپلی میکردن شوخی می‌کردن و اینا. آهنگ میذاشتن. کاناله همه جور پستی داشت چون ادمینا چندتا بودن.

حالا فانتزی من این بود که با آشناها بیایم یه کانالی بزنیم و اینطوری باشیم بعد میدونی چی شد؟ رفتیم واتس‌اپ یه گروهی راه انداختیم اونجا سر یه ماه همه چی به هم خورد.

 

هنوزم این کانال inner silence رو دوست دارم. گرچه الان فقط Nik فعاله اونجا. منم اون موقع تصمیم گرفتم اسممو سه حرفی کنم. بعد اسمم چون سعید بود نمی‌شد. چکار کردم؟ رفتم ترنسلیت زدم سعید از عربی به انگلیسی شد Happy و اونجا هپی کوتاه کردم شد HPY 🤣. 

*****

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی

حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی

دلتنگ تر میشم ولی نشنیده میگیری منو 

هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسن

۰ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

۷۳۵ روز اینجا

در آخرین روزهای بهمن ۱۴۰۱ اینجا را با نام مدرسه سوکورو ساختم و بعد اینجا نوشتم و نوشتم و نوشتم.

حالا ۷۳۵ روز گذشته و من حدود دوماهه ننوشتم و اما فعال بودم یعنی پست ها را خوندم و دکمه های پسندیدم و نپسندیدم زیادی این دو ماه زدم. وبلاگم هم به صد فالور نرسید چونکه احتمالا علاقه ندارم بیفتم دنبال فالو کردن این و اون!

حالا بعد دو سال میگن بیان قراره بسته بشه! والا بالله که بذارید فعال باشه کارشو بکنه چکارش دارید آخه نامسلمونا

کتاب چی خوندم یه موسیو ابراهیم از اریک امانوئل اشمیت، یه ترانه مرغ اسیر درباره فروغ فرخزاد و حالا هم چرا با سگم از فیزیک کوانتوم می‌گویم! همینا هم خوب خوندم می خوام بشینم کتاب های هری پاتر را هم بخونم هاهاها...

قسمت دوم! 

مطلب آخر اینکه یه چند روز پیش امتحان گرفته بودم از چهارمی ها بعد دوتا دانش آموز دقیقا یه کلمه را برای جواب سوالی نوشته بودن و من یکی درست گرفتم اون یکی نه! بعد این دو کلافه‌ام کردن که انگار چی شده و سه بار رفتن و اومدن تا من برا اونیکه درست گرفتم را بکنم غلط! 

اسفند امسال ۳۰ روز میشه و سال کبیسه است... من به پایان دگر نیندیشم / که همین دوست داشتن زیباست

۶ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

اینجا چراغی روشن است

چراغ چی؟ روشن چی؟ اصلا چراغ کدام جا؟؟

     خدمت تون عارضم که بالاخره بعد از کلی علافی ما توانستیم وسایل مدارهای الکتریکی فراهم کرده و به طفلان تشنه چهارمی عرضه کنیم تا که اکتشاف کرده چطور لامپی روشن میشه!

   روش کار ما این بود که اول یک لامپ روشن کنند. بعد دو لامپ را روشن کنند و در غول آخر هم یک کلید بین مسیر بگذارند که خاموش و روشن بشن!

    خب! در چند دقیقه تونستن؟ فقط ۵ دقیقه! یک گروه پسرها در ۵ دقیقه تونست در این زمان به مرحله سوم بره. و اما نکته کلاس چراغانی ما این بود که دخترها در این فعالیت خوب نبودن! 

.  .  .

بگذر ز من ای آشنا

چون از تو من دیگر گذشتم

دیگر تو هم بیگانه شو

چون دیگران با سرگذشتم

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

گذشته از منو گریه و التماس

نمی دونم از کجا بگم... دایی عزیزم فوت شدن و من احساسی لبریز از گریه و پشیمونی دارم. سرگردونم، یه نوع احساسی که نه! اون هنوز هم زنده است. بی نهایت غمگینم، بی نهایت گمگشته 😭 کاش خدا کاری کنه

. .

برای تو بمیرم و زنده بشم

به پای تو گریه بشم خنده بشم

اصلا دیگه فایده نداره خواهشم

. .

تنهایی منو دنیای بعد تو

فکر همیشگیت اشک های بی هوام

۵ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

بال پرواز نیارم

🎵🎵🎵

بال پرواز ندارم نای آواز ندارم

شوق دلدار ندارم

غزلم نیمه تمومه

وقت موندن ندارم

باغ دلم امسال چه

پیز (پاییز) عجیبی داره

رود رودم

شاخه پی ریشه خش

چه حس عجیبی داره

ای وای وای

ای وای وای      ای وای وای

. . . .

خدا سجاد رزمجو را رحمت کنه؛ آهنگی خونده که در ترانه لری ماندگاره. خدایا ما به فضل تو دلداده‌ایم؛ به دل ما نگاهی کن.

«آنان که جز خدا می‌خوانید مالک پوسته هسته خرما هم نیستند.» سوره فاطر آیه ۱۳. خدا میگه برخی را جزو خدا حساب می کنید که مالک قطمیر (پوسته نازک دور هسته خرما) هم نیستند. مراقب باشید که رو به کدوم قبله می کنید... 

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

اولین بارون پاییز

به یمن و میمنت ماه آبان آسمون هم حرکتی زد و بارون رحمتش نزول شد. خیلی خوبه که بارون می‌زنه، هوا سرده و تنها چیزی که نیست کمی خنده و خوشحالیه...

گرچه از اون آخرین بارونی که آخر خرداد اومد دمار از روزگارم دراومد... ولی خب سرما و بارون و کاپشن و بادگیر را بیشتر می‌پسندم + میوه‌ های زمستون

. . . .

مدرسه خوب می‌گذره، یعنی کلاس چهارم بسیاری از چالش‌های کلاس اول را نداره ولی برخی ایرادات خاص خودش را هم داره. مثلا زنگ ورزش دائما درگیرن ولی اولی ها مطیع‌تر بودن. در مقابل مسولیت ها را درک می کنن و اصطلاحا گلیم‌شون دست خودشونه که از آب بکشن...

در ضمن کلاس چهارم جون میده برای نمایش اجرا کردن. چون مطالب فارسیش سنگین نیست، اما در مقابل ریاضی چهارم مطالب فراوانی را باز می کنه، علوم چهارم هم به علوم هزار آزمایش معروفه :) ما دو فصل اومدیم جلو ۵ آزمایش کردیم دوتا هم فردا داریم و در آینده ...

. . . .

در دنیای رنگارنگ کتاب‌ها کتاب پاسخ‌های امام رضا (ع) به پرسش‌های قرآنی را می‌خونم. کتاب جالبیه به نظرم و ارزش خوندن را نویسنده به کتاب تزریق کرده، مخصوصا با اضافه کردن بخش‌هایی مثل برای تو می‌نویسم که مطلب را وزین می‌کنه.

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
یک فارغ التحصیل تربیت معلم که از شانس عجیبم، سال اول کلاس اول درس میدم. اسم وبلاگ هم اقتباسی از اسم کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ نوشته هاروکی موراکامی است. 📚 📚
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان