مدرسه سوکورو

گاه نوشت های آموختگارِ کلاس اول

فروردین تمام گشت

این اولین پست من در سال جدیده. امسال شاید نزدیک ۲۰ هزار کلمه یا بیشتر نوشتم، اما سهم نوشتنم در بیان همین چند پاراگراف هست. 

فروردین و کلا سال جدید را روی حوزه برندینگ بازاریابی و محتوا دنبال کردم. سعی کردم یکم تخصصی مطالعه کنم و یه جورایی باید یه سری مهارت جدید کشف کنم.

امروز در گوگل عبارت ۱۰ مهارت مهم را جستجو کردم - بدون استثنا کلمه بعد از مهم پول یا ثروت بود - نمی دونم با یه سرچ گوگل بشه مهارتی پولساز پیدا کرد یا نه. اما فکر کنم برای نویسندگان پست ها پولساز باشه.

از کتاب های سال جدید فقط کتاب - محتوا برای فریلنسرها از مریدو کولار رلف - را نام می‌برم و پیشنهاد می‌کنم مطالعه کنید. 

سریالی هم که امسال دیدم - به جز مجموعه شرلوک هولمز -  یه سریال کره ای هست به اسم مرد ملکه این هیون (تا کنون ۱۰ قسمت) - که یه جورایی سفر به زمان کنونی یه افسر چوسونی هست. تا اینجا دوستش داشتم و برای معرفی بیشتر به * این پست * آسیه ارجاع میدم (بیشه زاری غرق شکوفه)

آخر اینکه شروع اردیبهشت از شنبه هست. امیدوارم آغاز خوبی باشه و یهو غافل گیر نشیم. 

۱۴۰۳/۰۱/۳۰ در ساعت ۲۳ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
آقا معلّـم

عید ۱۴۰۳ هری پاتر ببینیم!

امروز اتفاقی متوجه شدم که شبکه فارس ساعت یک ظهر Harry Potter  پخش می‌کنه.

این طور که من دیدم کتاب اول یعنی هری‌ پاتر و سنگ جادو پخش می شد و فردا می ره سراغ کتاب دوم یعنی هری پاتر و تالار اسرار.

پس هر روز ساعت ۱۳ شبکه فارس (:

۱۴۰۲/۱۲/۲۸ در ساعت ۱۹ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
آقا معلّـم

روزهای پایانی سال و چالش شفا

۶ اسفند ۴۰۱ وبلاگ سوکورو را ساختم و اکنون در ۲۶ اسفند ۴۰۲ بعد از ۳۸۵ روز و انتشار ۲۳ پست میخوام کمی صحبت کنم.

اولین پست‌ها درباره مدرسه بودند بعد کتاب ها جا باز کردند و آخری ها هم که دیگه از هر دری سخنی. بیشتر از هرموقعی امسال کتاب خوندم و فیلم دیدم. در کارم طی این مدت بهتر شدم و علی رغم درگیری‌ها و مشکلات و کاستی‌ها همچنان مدرسه رو دوست دارم.

اما اسفند؛ دوستش دارم همیشه، حتی امسال هم که تا الان موفق شدم از بی حوصلگی خارج بشم و چند کتاب خوندم با یکی روابطم بهتر شد و وضعیت آب و هوا هم در اسفند عالیه و بارونی

قبلا هوش و نبوغ نویسنده ترک یعنی اورهان پاموک را ستایش کرده بودم و حالا نفر دوم لیست عالی‌ترین نویسندگانم هم آفریدگار "کتاب مقدس نئون" می‌شه گرچه زنده نیست. 

شاید باید کوتاه بنویسم :( اما دلخواهم نیست و اینکه نوشتن عکس میخواد و پیدا کردن عکس خوب حوصله و زمان توامان

 

ب: چالش امسال اینطوری بود

من قرار نبود بنویسم، اما حالا تا اینجا اومدم می‌نویسم. گرچه کامل شرکت نمی‌کنم :| لینک چالش شفا

یک خاطره شاد امسالم که بهش فکر می‌کنم لبخند می‌زنم:

حقیقتا امسال خاطره بهتر از روز معلم ندارم، اون روز بعد از امتحانات ترم بهمن ۹۸ که رفتیم و دیگه کم همدیگه رو دیدیم دوباره جمع بودیم و کلی خوش گذشت.

چندتا کتاب که امسال خوندم

اهل مانگا و مانهوا و این دست نیستم، اما کتاب خیلی - ۵ تای آخر: کتاب مقدس نئون، برادران سیسترز، فرزندان هراکلس، صدسال تنهایی و نامه ای از زندان بیرمنگام- و کتاب های دیگه ای که در بالای سایت در منوی Books 📚 لیست کردم.

چندتا فیلم و سریال قشنگ که دیدم

بهترین که دیدم مجموعه مستند به راکسام خوش آمدید بود - یه روز تعطیلات درباره اش می‌نویسم- دیگه رادیکال و هیولا را هم خوشم اومد. سریال کره‌ای عشق دروغین ما که آسیه معرفی کرد رو هم دیدم. کلی هم از شبکه تماشا و نمایش دیدم دیگه نمی‌گم.

چندتا انیمه و انیمیشن قشنگی که دیدم

انیمه سگ های ولگرد بانگو که معرفی ویولت بود. انیمه دیگه ای که تابستان داغ داغ دیدم  Ayaka: A Story of Bonds and Wounds یا آیاکا داستان زخم‌ها و مرهم‌ها بود که خیلی خوشم اومد - یه هفته صبر می‌کردم قسمت جدیدش بیاد. انیمیشن هم یه دونه دیدم Migration یا مهاجرت که اونم جالب بود.

از تصمیم‌های امسالم پشیمونم؟

یه‌جا اونم اینکه یکم به خاطرش دارم قسط میدم و اون پول به کارم نیومد و از دستم رفت 

چند جای باحالی که رفتم

تنها جای با حالی که امسال رفتم صعود به قله یکی از کوه‌های محل‌مون بود. چون حس خوبیه. باید بری بالای کوه و تپه ها و کتاب کوه‌نوردی با نیچه رو بخونی.

چیز جالبی که امسال خریدم

یه کمد خریدم بزرگ و خوش قیمت خیلی خوبه و اینکه یه پرینتر باحالم دارم.

حس و حال امسال و تشکر و سپاسگذاری

حس الانم خیلی خنثی تر از پارساله، چندتا چیز شده مثلا رابطه ام رو خراب کردم یعنی مقصر بودم یه جورایی "قدر آینه بدانیم چو هست - نه وقتی که افتاد و شکست" و خیلی دیر شده برای برخی کارام.

تشکر از همه از خودم، از شماها، از دوستام، از زندگی که اجازه داد یه سال دیگه قد بکشیم. خدایا تو را سپاس که می‌دونم حواست هست و هیشه سر وقت هستی

۱۴۰۲/۱۲/۲۶ در ساعت ۱۸ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
آقا معلّـم

سر دوراهی کدوم مسیرم که رفتن و رسیدن آرزومه؟

به رسم عادت تابستونی وبلاگم میخوام اول از کتاب ها حرف بزنم. 

حدودا دو ماهه که هیچ متنی منو مجذوب خودش نکرده بود:) تا اینکه در یک پست اینستاگرامی حرف از اعتصابات اتوبوس‌های مونتگمری آمریکا شد.

رهبر این اقدام انقلابی یک سیاهپوست کشیش بوده که می‌میشناسیمش جناب مارتین لوتر کینگ. من هم طبق عادت قدیمی به جای جستجو در سایت‌ها رفتم سراغ کتاب

خلاصه که در طاقچه کتابی بود درباره زندگی نامه اش برای نوجوان ها. اما کتابی که من خوندم. نامه‌ای از زندان بیرمنگام.

این کتاب بیانیه ای از طرف مارتین لوتر کینگ به همکاران کشیش خودش هست که اونو محکوم کردند به هم زدن نظم جامعه و ...

بسیار شیوا بدور از هرگونه افترا و بی حرمتی کاملا بهجا جواب دهن کجی کشیشان را داده. 

 

 

در بخش دوم سه بعد یک زندگی کامل را شروع کرده (ظاهرا در یک مکالمه ضبط شده) و ابتدای این بخش از یک حدیث یوحنا الهام گرفته. یوحنا خواب میبینه اورشلیم جدید از هر نظر یکسانه طول و عرض و بلندی!!!

حالا برادر ما کینگ این سه بعد رو دوستداری خویشتن، دوست‌داری دیگران و ایمان به خدا شرح داده. خلاصه کتابی شیوا بدور از هجو و کاملا انسانی.

چه میشه که یک آدمی به چنین اراده ای میرسه؟ 

ب

قسمت دوم هم از مدرسه چه خبر؟ 

امروز یکی از اداره اومد بازدید کلاس من D: ابتدای ورود کنار سطل زباله کاغذ پاره ریخته بود. گفت کی ریخته و کی میخواد جمع کنه؟ 

طبیعتا کسی گردن نمی گیره. ایشون گفت که من اگر معلم کلاس بودم کاری میکردم با زبون جمع کنید .....

دانش آموز کلاس اولم خنثی رفتار کردند انگار که ایشون چیزی نگفته ولی من...

این مردک مدیر راهنمایی ما بود. بدون شک اگر دوران راهنمایی ما بود قطعا با زبون مون اون تیکه پاره های کاغذ را جمع می کردیم. 

شرایط درسی کلاس نرمال بود... گرچه کلا از کلاس اول چیزی حالیش نیست و من هم دم به دمش نذاشتم.

ج

پست هم تیتراژ سریال چهار چرخ هست. آهنگ زندگی از مجید اخشابی.

 

سر دوراهی کدوم مسیرم

که رفتن و رسیدن آرزومه

نشونی کدوم بهشتُ دارم

کدوم پل شکسته روبه رومه

دلم می خواد پر بکشم که پرواز

چاره ی آدمای عاقل تره

دنیا اگه بهشت حوا باشه

حوصله ی آدمو سر میبره

۱۴۰۲/۱۲/۰۲ در ساعت ۱۹ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
آقا معلّـم

بهمن جاویدان

امروز رو به برنامه یک روز بدون کتاب اختصاص دادیم. به نظرم تا حد توان بچه‌ها رو درگیر کردم :( ولی امان از کادر مدرسه‌ی بی برنامه...

تربیت دینی اقتصادی علمی رو بوسیدیم گذاشتیم کنار. واقعا برای کلاس اول من چه برنامه ای اجرا میکردم؟ کانال رو عوض کرده و یک زنگ خوراکی ها رو تحلیل کردیم و گروه شون کردم. دو زنگ با قیچی و چسب و سنگ و چوب و یه زنگ هم با رنگ های انگشتی و اخرکار هم کمی نرمش و تمرکز در حیاط که باد بخوره به سرشون.

انتخابات اینجا حوزه همین رشیدی کوچی هست. باو طرف وقتی اومده پراید ۱۱۵ بوده حالا پراید شده ۳۰۰ تومن بعد مردم انتظار دارن بره مجلس خودرو ارزون بشه؟ بعد تو منطقه کل این ۴ سال یه بار اومده حالا حل مشکلات بمونه. سرمون کردیم زیر برف

دو سه ماهه حوصله خوندن کتاب رو ندارم حتی کتاب خوش ریختی مثل جز از کل هم ترغیبم نکرد. تاریخ نادری هم نه. آدم‌های چهارباغ هم نه 

میخ تابوت هم اینکه دیروز مهلت انتخاب واحد بوده و من نکردم :( الان حوصله پیگیری اینم ندارم.

ب

تنها چیز مثبت این روزا انیمیشن مهاجرت بوده که دیدم. درباره یک خانواده مرغابی هست که میخوان از برکه شون جدا بشن و مهاجرت کنن جامائیکا. دوبله خوبی داشت و کمی هم طعم خنده. تایم ۷۰ دقیقه ای انیمیشن رو جمع و جور کرده بود و احتمالا مهاجرت ۲ هم بیاد که باید جالب باشه

البته سطح کلاس هم خوبه واقعا و این خودش کلی انرژی مثبته و لازم نیست که بیش از دو زنگ در روز برای فارسی وقت بذارم.

۱۴۰۲/۱۱/۱۱ در ساعت ۱۹ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آقا معلّـم

از ۸ سال پیش چی عوض شده؟

نمی دونم واقعا! تقریبا هیچی ... همه چی همونجوره. یادمه هفته آخر دی ۹۴ من آزمون گاج دارم. اون هفته یه برفی زده بود و جمعه هم حسابی شلوغ حقیقتا فکر می کردم ۵ سال بعد از اون زمستون شرایطم عوض میشه

منم یکی از اونا اما....     دلم اون مشاور میخواد بگه دینی رو کم کن جاش عربی بخون. ... کم کن و جاش زندگی کن 

حداقل حقوق ۱۰ میلیون! واقعا چی فکر می کنن اینا؟ بعد تو بوق و کرنا که ای ملت ما سن کنکور فرهنگیان کردیم ۴۵ سال

به پیر به پیغمبر که یه کفش ۷ میلیون باید بخری که صبح تا ظهر کمرت راست وایسه بتونی چهار سبا سر پا باشی. با این چیزا عملا هیچکس و هیچی عوض نمیشه. معدل مون ۱۰ و حقوق معلم مون هم ۱۰ به هم میان واقعا

بعد واقعا آدم ۴۵ ساله دکتری لنگ ۵ میلیون هست که شما بهش بدین که تو ۵۰ سالگی بره سر کلاس درس بده؟ محض رضای خدا باور نکنیم

ما این هفته سوار پراید یه دوستی بودیم یه مشکل حرکت و اینا داشت گفتیم این چیه سواری به خدا. گفتش که همین ۲۴۰ میلیونه! حساب کن کی بخری 😂🤦🏻‍♂️ خدا میدونه که دکترش هم نمی تونه دیگه ما که معلمیم.

ماشینش مال ۹۵ بود فکر کنم 

ب

یکم فضا رو عوض کنیم. به قول تتلو میشه قلب شد و ضربان زد. این روزها در کلاس درگیر خواندن با کمک چشمان بدون زبان هستیم. یه مهارت کلیدی به نظرم. البته بچه ها به سختی همراهی می کنن و هزار دلیل و مدرک که  باید جور کنی که عزیزم خوندن با چشم لازمه 😃

۲۸ دانش آموز همزمان بتونن با چشم بخونن نمیشه واقعا... ضمن اینکه ریاضی وسط جمع و تفریق و دسته بندی. فارسی هم وسط کتابیم.

خلاصه که شرایط سخته اما ما تو این کار جنون داریم. آدم عاقل و این کارا عمرا؟ یا حتما؟

 

۱۴۰۲/۱۰/۲۵ در ساعت ۱۷ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
آقا معلّـم

بینوایان چه داستان بی رحمی داره

امروز سومین قسمت از سریال خارجکی بینوایان - همون ژان وال ژان خودمون - رو دیدم. چقدر فضای فیلم دارک، سرد و بی رحمه.

بی چاره مادر کوزت. بی چاره کوزت و بی چاره ژان وال ژان نگون بخت که واسه یه سکه دزدیدن ۲ سال میره زندان

کارآگاه ژاور هم چه سگی هست. هوووو همچی دنبالشه که چی 😂 باو طرف پول داره (مثلا ۱۵۰۰ فرانک به تناردیه میده و کوزت رو می‌خره) ژاور سگ یه پولی بگیر از گناهش بگذر 

سریال بینوایان - اثر ویکتور هوگو - هر روز ساعت ۱۸ از شبکه تماشا پخش میشه. تا اینجا کوزت و عمو ژان از دست کارآگاه ژاور فرار کردن و رسیدن به خانه راهبه ها قراره ژان باغبون اونجا بشه 

ب

از مدرسه هم یه چی بگم. امروز کتاب علوم نوشته بود گیاهان گوناگون هستند. پرسیدم این یعنی چه؟ و بعد از پنج دقیقه بالاخره یکی شون گفت یعنی گیاهان با هم فرق دارن :( بعد از این جرقه دیگه چونه شون گرم شد و از فرق های گیاهان مختلف می گفتن. ناگفته نماند که چه ذوقی داره یه چیز جدید کشف بشه 😂

انیشتین و برادران رایت و جمشید شاه چه لذتی بردند بعد از اون کشفیات شون خدا داند *_*

۱۴۰۲/۰۹/۲۵ در ساعت ۲۰ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
آقا معلّـم

مانور زلزله در مدرسه ما

امروز مانور زلزله رو در مدرسه برگزار کردیم. خیلی جالب بود به خصوص برای کلاس اولی ها که قبلا ندیدن یه حس جالبی داره براشون.

واکنش‌ها شوک ها رفتار ها و خلاصه چیزهایی که ندیدن رو دیدند و به نظرم حداقل اتفاق مثبتی بوده براشون.

قرار بود زنگ زلزله رو ساعت ۱۰ بذاریم، بعد نزدیم و هماهنگ کردیم که زنگ چهارم باشه و یکم طبیعی باشه بچه ها ندونن و اینا. کلاس من هم بچه ها سرگرم نگارش بودن.

ولی چون مداد دست شون بود گفتم قبلش خبر میدم مداد ها رو بذارین بالا که نره چشم تون :( 

خلاصه که برنامه خوب و یهویی و بی خطری شد.

پ.ن عکس کیفیتش خوبه روش بزنید با کیفیت می بینید. چند عکس دیگه هم بود که چون صورت بچه ها پیداست نذاشتم دیگه...

۱۴۰۲/۰۹/۰۸ در ساعت ۱۶ ۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
آقا معلّـم

۱۸ : خان و دیگران، بهتر از داستان های هدایت

هفته کتاب خوانی هم تموم شد. من خواستم زودتر چیزی درباره این هفته بنویسم ولی خمره عسل خالی بود.

یک رومان فارسی دیگه برای این هفته پیدا کردم. پیدا کردنش اینجوری شد که دنبال نمایشنامه اتللو شکسپیر بودم که با عبدالحسین نوشین به عنوان مترجمش روبه رو شدم.

با دنبال کردن مترجم به کتاب "خان و دیگران" آشنا شدم که حدود ۸۰ سال پیش در دهه ۱۳۲۰ نوشته شده.

داستان درباره خان قوچان و مردهایی با منصب های دولتی هست که دست در دست هم دنبال راه و چاه برای از دست نرفتن جایگاه شون بعد از تعویض شاه پدر و پسر هستن.

رعیت، زلفو و گلنار با عشق و ژرمن، شوروی دموکرات و توده ای هم داره. ضمن این همه جوش و خروشی که همه دربه در دنبال بوته علفی می گردن که خودشون بهش بند کنند.

یه جای کار به استاد علی می‌رسیم که برقکار هست (آقای نوشین از توده ای های تبعید شده به شوروی هست) در مقابل خان و شهربان و فرماندار و ژاندارم [با کلی هیمنه و دبدبه] استاد علی را نماینده وزین توده ها [سرشناس عام و خاص قوچان] می‌گذاره و به نظرم وزنه ثقیل میشه. 

خلاصه که حداقل برای من از داستان سه قطره خون هدایت و حتی از داستان داش آکل هم با مثما تر هست. هیچ کتاب یا داستان دیگه ای از هدایت نخوندم. چرا که بوف کورش هم برا من کسالت اور بود. خلاصه که زیبا بید.

 

ب این دو روز با نصف جون رفتم کلاس. انگار که حالم نی تکون بخورم و خب کلاس اول هم دائما باید پیوسته ریاضی و فارسی را بریم جلو و ...

د اینجا هم بالاخره از اردیبهشت بارون اومد. دیگه کم کم بارون داشت از یادمون می رفت 😂 

خداوند انار قصر الدشت و پرتغال شابیر رو برامون نگه داره

۱۴۰۲/۰۸/۲۹ در ساعت ۱۵ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آقا معلّـم

بازگشت ساحره ها در اینستاگرام

امروز اتفاقی دیدم آقای[علی] فرنودیان بعد از سه سال در اینستاگرام انلاین شد. ایشون یه ایرانی مقیم واشینگتن هستند که عادت و قلم وبلاگ نویسی خارق العاده ای دارند. 

جوری که بعد از سه سال پیجش رو فعال کرد من با یه نگاه تمام مطالبش رو یادم اومد. داستان های اطرافش را به طور جادویی می نویسه و عادتش اینه عکاسی رو دوست داره.

فکر کنم مثل من دوربین پشت رو از دوربین سلفی بیشتر دوست داره و عاشق پرنده هاست.

اینم از اولین محبوب های اینستاگرام ما که دوباره از رستاخیز غیر فعالی برای چند روز برگشته @farnoudian

مجسمه های شهر مالمو سوئد - عکس از علی فرنودیان

ب 

صدسال تنهایی هم تمام شد. به نظرم به سبک رئالیسم جادویی نوشتن باید خیلی سخت باشه. چیزهای فانتزی رو طبیعی و روزمره جلوه دادن!!! اما کتابه رو دوست داشتم گرچه مرگ دوتا از ارکادیوها را فراموش کردم و یادم نموند.

شاه لیر هم دیر به دیر جلو میرم. اما نمایشنامه نبرد ببر و روباه رو بیشتر دوست داشتم. نویسنده اسپانیایی هستش اما درباره دعوای مائو -- رهبر چینی ها -- (روباه و مکار) و جانشینش لین بیائو (ببر پرزور و عجول) می پردازه که ببر نابود میشه.

د

قصه های ایرانی... امان امان. فارسی دبستان هر دو سه درسی یک داستان رو لازمه برای بچه ها بخونیم و بعد ازشون درباره داستان بپرسیم. اینجوری شد که داستان عبدالرزاق پهلوان رو خوندم... چه داستان مشتی ولی به درد کلاس اول نمیخوره و به جاش داستان شتر و روباه رو براشون خوندم. باید برم سراغ کلیله و دمنه 

یه چیز عجیب؛ داستان غول چراغ جادو رو که من اشاره کردم براشون جالب بود. نمی دونم دیدن یا شنیدن اما دوگانه عجیبیه که واکنش مثبت بگیری بعد بازگو کنی و ببینی قبلا شنیدن...

قصه خوانی اگر گوش بدن حس خیلی خوبی داره 😂 قصه امشب ما هم تموم شد دیگه بخوابید...

۱۴۰۲/۰۸/۱۷ در ساعت ۱۹ ۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
آقا معلّـم