4 : ماشین زمان هاوکینگ در کلاس اول

چند وقت پیشا در کتاب علوم کلاس اول [از بچه ها] پرسیده بود که به نظرتون تا حالا چه ابزار یا وسیله ای اختراع نشده؟!! 

بچه ها ربات های پرنده و تبدیل شونده و گربه سخنگو می گفتن و منم هنگ 🫥 که بابا اینا دیگه خیلی قدیمی شدن و برید بالاتر توی ابرا.

خلاصه در یک تز روشن فکرگونه اومدم براشون ایده ماشین زمان استیو هاوکینگ مرحومُ پیش کشیدم.

بهشون گفتم فکر کنید ی چیزی شبیه سفینه فضایی یا اصلا آسانسور اینجا تو حیاط مدرسه باشه، شما برید داخلش و دکمه را بزنید و یک لحظه بعد خونه تون باشید.

ماشین زمان

یا ی ثانیه از خونه تون بیاید مدرسه به جا اینکه بیست دقه راه رو بیاید مدرسه. یا خواستید ب جای ی روز ، ی لحظه برید مشهد و ی لحظه برگردید خونه تون.

تصورش هم برا این پانداهای تنبل کلاس من خوش بود دیگه فکر کن خود اون ماشین زمان چقد شگفت انگیز باشه و چقد دست نیافتنی...

خوشبحال آیندگان که قراره ماشین زمان ببینن 😇

۶ نظر ۶ دوست داشتم ۰ نه مخالفم
𝑵𝒂𝒓𝒔𝒊𝒔 ..
۰۵ فروردين ۲۰:۴۶
ولی برعکس من وب قبلیم کامل درباره اینا بود کلا بچه های اینجا منو با اون تم میشناختن😅😅

پاسخ :

پس شما دستی بر آتش دارید... 🔥
من با اینکه روانشناسی را دنبال می کنم ولی چیزایی مثل روانشناسی حلقه وین و روانشناسی انسان‌گرای مازلو برام جالب‌تر بوده
𝑵𝒂𝒓𝒔𝒊𝒔 ..
۰۵ فروردين ۱۸:۳۸
نه نه اصن مناسب بچه نیس این بازی .... یه جور محفل ورد خونیه اصن فکرم نکنید بهش .....

پاسخ :

هممم والا این متافیزیک منو اصلا به خودش جذب نمی کنه 😶
𝑵𝒂𝒓𝒔𝒊𝒔 ..
۰۵ فروردين ۰۹:۰۲
بنظرم معلم کلاس اول بودن یه جور نفرینه.....دیگه بدتر اینه که دانش اموزانت پسر باشن ....غیر قابل کنترلن ...خدا رحم کنه
ولی این ایده که ماشین زمان گفتی یه جور بازی ورد خونی هم هست اسمش هم بازی تونل زمانه

پاسخ :

آره خب همینطوره معلم های کمی میرن کلاس اول. و بیشتر کلاسای خلوت هم بر میدارن. اونجایی که من رفتم کلاس اول ۲۸ شهریور تکلیفمو مشخص کردن و چون سابقه ای نداشتیم رفتیم کلاس اول دیگه
ی بار ی جلسه ای بودش با همکارای جدید کلاس اولی بودیم بعد هیچ ‌کس مشتاق نبود سال دیگه دوباره کلاس اول برداره 😂
۶ ماه گذشته و خب کلاسم نرمال بوده 😅 زنگ های آخر بیشتر چالش‌یه برا همین دیگه دو سه زنگ اول بار و بندیل باید ببندیم.
بازی هم نشنیدم درباره اش 🙉  یعنی بچه ها ورد میخونن و اینا ؟
violet snicket
۲۵ اسفند ۱۹:۵۶
خیلی عالی که خوشبینی. اونا هم بچه ن به مرور زمان درست میشه.
خواهش میکنم. چه جاالب بعید نیست واقعا همچین چیزی اختراع بشه.
عه جدی! ذوق مرگ شدم! منم یکی دو تا جشنواره شرکت کردم و مقام آوردم و واقعا باعث خوشحال که میشنوم شما هم نویسنده این.
میشه داستاناتونو تو خصوصی برای من بفرستین بخونم؟ قسم می خورم کپی نمی کنم
violet snicket
۲۴ اسفند ۱۲:۵۳
چه معلم باحالی هستی!
من زیاد در مورد فیزیک کوانتم و کرم چاله ها مطالعه نکردم و حق اظهار نظر ندارم ولی آقا معلم چیزی که شما به عنوان ماشین زمان معرفی کردی بیشتر شبیه ماشین مکانه. آدمو یاد کتاب چارلی و آسانسور شیشه ای رولد دال میندازه

پاسخ :

من بیشتر خوشبینم تا با حال 🫣😅 همیشه مدیر میگه این کلاس کی بهتر میشه همه اش تو میگی خوبن و ما ندیدیم.🤣🤣 
من کلاسم نرمال ارزیابی می کنم مدیر میگه باید بهتر شه و جر و بحثه همیشه
اوووو مرسی بابت معرفی ی کتاب باحال
خودمم ی آسانسور تو ذهنم بود. یعنی شب قبلش که تو ذهنم داشتم خودمو قانع می کردم که اصلا این ماشین چطور کار می کنه فکرم این بود که مثل قطار در خونه ها ایستگاه داره و جلدی بین ایستگاه خونه ها جابه جا میشه 🤣🤣 و بچه ها رو میبره و میاره 😶‍🌫️ 
قانع کردنه برا اینه من داستان می نوشتم برای جشنواره داستان ها، بعد صعود و سقوط قصه هام از قبل تو ذهنم می چیدم. بعد تایپ می کردم.
البته داستان‌هایی که نوشتم هیچ کدوم مورد اقبال نبودن 🤣 و هیچی نشدن
ستاره برزنونی
۲۴ اسفند ۱۰:۴۵
خوب بچه های رو سرکار میزاری😂
بنظرم عالیه که بهشون رویاهای بزرگ میدی

پاسخ :

سر کلاس اینجوریه که [شاید برداشت من این باشه] وقتی چیزای جالب میگم که نمیدونن تیز گوش میدن. اون روزم گوش میدادن 🤣.
ی بار زنگ قرآن ی آیه ای بود سوره ناس درباره وسوسه بود. درباره وسوسه های بد و خوب حرف میزدم از اول زنگ تا آخر زنگ گوش میدادن و ریسه میرفتن از خنده. چون نمیدونستن وسوسه چیه و هی یاد کارای خودشون میفتادن 😂😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
یک فارغ التحصیل تربیت معلم که از شانس عجیبم، سال اول کلاس اول درس میدم. اسم وبلاگ هم اقتباسی از اسم کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ نوشته هاروکی موراکامی است. 📚 📚
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان