امروز رو به برنامه یک روز بدون کتاب اختصاص دادیم. به نظرم تا حد توان بچه‌ها رو درگیر کردم :( ولی امان از کادر مدرسه‌ی بی برنامه...

تربیت دینی اقتصادی علمی رو بوسیدیم گذاشتیم کنار. واقعا برای کلاس اول من چه برنامه ای اجرا میکردم؟ کانال رو عوض کرده و یک زنگ خوراکی ها رو تحلیل کردیم و گروه شون کردم. دو زنگ با قیچی و چسب و سنگ و چوب و یه زنگ هم با رنگ های انگشتی و اخرکار هم کمی نرمش و تمرکز در حیاط که باد بخوره به سرشون.

انتخابات اینجا حوزه همین رشیدی کوچی هست. باو طرف وقتی اومده پراید ۱۱۵ بوده حالا پراید شده ۳۰۰ تومن بعد مردم انتظار دارن بره مجلس خودرو ارزون بشه؟ بعد تو منطقه کل این ۴ سال یه بار اومده حالا حل مشکلات بمونه. سرمون کردیم زیر برف

دو سه ماهه حوصله خوندن کتاب رو ندارم حتی کتاب خوش ریختی مثل جز از کل هم ترغیبم نکرد. تاریخ نادری هم نه. آدم‌های چهارباغ هم نه 

میخ تابوت هم اینکه دیروز مهلت انتخاب واحد بوده و من نکردم :( الان حوصله پیگیری اینم ندارم.

ب

تنها چیز مثبت این روزا انیمیشن مهاجرت بوده که دیدم. درباره یک خانواده مرغابی هست که میخوان از برکه شون جدا بشن و مهاجرت کنن جامائیکا. دوبله خوبی داشت و کمی هم طعم خنده. تایم ۷۰ دقیقه ای انیمیشن رو جمع و جور کرده بود و احتمالا مهاجرت ۲ هم بیاد که باید جالب باشه

البته سطح کلاس هم خوبه واقعا و این خودش کلی انرژی مثبته و لازم نیست که بیش از دو زنگ در روز برای فارسی وقت بذارم.