15 : مترسک ...

از اولین ها بخوام بازم بگم (قبلا چندتایی گفتم فکر کنم) اینبار قرعه ی واتس‌اپ هست.

من وقتی واتس اپ رو نصب کردم تلگرام خیلی بیشتر بورس داشت و به پیشنهاد یکی از اطرافیان که اونجا گپی داشت نصبش کردم تا بتونه منو عضو گروهش کنه. اسم گروهش مترسک بود و برعکس نامش خیلی شلوغ بود...

در قسمت توضیحات گروه شعری رو نوشته بودن که امروز اتفاقی دیدم...

مترسک دستهایت را اینقدر باز نکن،

کسی نیست که تو را در آغوش بگیرد،

تاوان ایستادگی همیشه تنهاییست...

شب ها همیشه گروهش رو می بست و روز بعد می گفت: سلام مترسک ها همه تون مترسک اید.

و واقعا ما مترسک بودیم!

۵ نظر ۱۱ دوست داشتم ۰ نه مخالفم
یاسمن گلی :)
۲۷ شهریور ۱۵:۱۶

چقدر قشنگ و غم انگیز ... :)

ماهی نیلی
۱۶ شهریور ۱۳:۵۸

خیلی بی ربط یاد اون مترسکه توی قلعه متحرک هاول افتادم :)

 

چه شعر غم‌انگیزی ((:

پاسخ :

هرچی فکر کردم من مترسکی رو یادم نیومد... 🚬
•° 𝓚𝓲𝓶𝓲𝓪 °•
۱۶ شهریور ۰۰:۳۵

خوش به حالش :) دور از جون :)

•° 𝓚𝓲𝓶𝓲𝓪 °•
۱۵ شهریور ۱۹:۳۱

شعرش قشنگ بود :)

پاسخ :

کیمیا میدونی اون پسر مدیرگروه رفت اروپا !!! و ما مثل مترسک فقط نگاش کردیم
𝑵𝒂𝒓𝒔𝒊𝒔 ..
۱۵ شهریور ۱۸:۱۹

چقد باحال ....

اقا معلم حس و حالت از چند روز دیگه چیه؟

پاسخ :

سلااااااام نارسیس سوال سخت می پرسیا 🤣
اول اینکه هنوز نمیدونم چه کلاسی درس میدم. ولی تابستون یک سری ابزار و کاربرگ و پیش نویس آماده کردم. باید ببینم تو اون پایه احتمالی چقد به کارم میان. حالا باید مهر بشه تا ببینم چی میشه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
یک فارغ التحصیل تربیت معلم که از شانس عجیبم، سال اول کلاس اول درس میدم. اسم وبلاگ هم اقتباسی از اسم کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ نوشته هاروکی موراکامی است. 📚 📚
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان