در آخرین روزهای بهمن ۱۴۰۱ اینجا را با نام مدرسه سوکورو ساختم و بعد اینجا نوشتم و نوشتم و نوشتم.
حالا ۷۳۵ روز گذشته و من حدود دوماهه ننوشتم و اما فعال بودم یعنی پست ها را خوندم و دکمه های پسندیدم و نپسندیدم زیادی این دو ماه زدم. وبلاگم هم به صد فالور نرسید چونکه احتمالا علاقه ندارم بیفتم دنبال فالو کردن این و اون!
حالا بعد دو سال میگن بیان قراره بسته بشه! والا بالله که بذارید فعال باشه کارشو بکنه چکارش دارید آخه نامسلمونا
کتاب چی خوندم یه موسیو ابراهیم از اریک امانوئل اشمیت، یه ترانه مرغ اسیر درباره فروغ فرخزاد و حالا هم چرا با سگم از فیزیک کوانتوم میگویم! همینا هم خوب خوندم می خوام بشینم کتاب های هری پاتر را هم بخونم هاهاها...
قسمت دوم!
مطلب آخر اینکه یه چند روز پیش امتحان گرفته بودم از چهارمی ها بعد دوتا دانش آموز دقیقا یه کلمه را برای جواب سوالی نوشته بودن و من یکی درست گرفتم اون یکی نه! بعد این دو کلافهام کردن که انگار چی شده و سه بار رفتن و اومدن تا من برا اونیکه درست گرفتم را بکنم غلط!
اسفند امسال ۳۰ روز میشه و سال کبیسه است... من به پایان دگر نیندیشم / که همین دوست داشتن زیباست
زمان ما یه معلمی داشتیم اگه بهش میگفتی فلانی مثل من نوشته و پرا به اون نمره دادی و به من ندادی، میگفت برو بیارش و بعد نمره اونم کم میکرد تا اعتراضی نمونه :/
و ما چون میدونستیم طرف این حرکتو میزنه دیگه نمرفتیم پیشش و میگفتم به درک که نمره مارو نداده حداقل نمره بقیه رو کم نکنیم
+ والا قصدش رو دارم ولی خب نمیدونم چرا نمیشه D:
ولی تو ذهنم هست یه خونه تکونی کنم دم عیدی ستاره وب روشن بشه :)