به رسم عادت تابستونی وبلاگم میخوام اول از کتاب ها حرف بزنم. 

حدودا دو ماهه که هیچ متنی منو مجذوب خودش نکرده بود:) تا اینکه در یک پست اینستاگرامی حرف از اعتصابات اتوبوس‌های مونتگمری آمریکا شد.

رهبر این اقدام انقلابی یک سیاهپوست کشیش بوده که می‌میشناسیمش جناب مارتین لوتر کینگ. من هم طبق عادت قدیمی به جای جستجو در سایت‌ها رفتم سراغ کتاب

خلاصه که در طاقچه کتابی بود درباره زندگی نامه اش برای نوجوان ها. اما کتابی که من خوندم. نامه‌ای از زندان بیرمنگام.

این کتاب بیانیه ای از طرف مارتین لوتر کینگ به همکاران کشیش خودش هست که اونو محکوم کردند به هم زدن نظم جامعه و ...

بسیار شیوا بدور از هرگونه افترا و بی حرمتی کاملا بهجا جواب دهن کجی کشیشان را داده. 

 

 

در بخش دوم سه بعد یک زندگی کامل را شروع کرده (ظاهرا در یک مکالمه ضبط شده) و ابتدای این بخش از یک حدیث یوحنا الهام گرفته. یوحنا خواب میبینه اورشلیم جدید از هر نظر یکسانه طول و عرض و بلندی!!!

حالا برادر ما کینگ این سه بعد رو دوستداری خویشتن، دوست‌داری دیگران و ایمان به خدا شرح داده. خلاصه کتابی شیوا بدور از هجو و کاملا انسانی.

چه میشه که یک آدمی به چنین اراده ای میرسه؟ 

ب

قسمت دوم هم از مدرسه چه خبر؟ 

امروز یکی از اداره اومد بازدید کلاس من D: ابتدای ورود کنار سطل زباله کاغذ پاره ریخته بود. گفت کی ریخته و کی میخواد جمع کنه؟ 

طبیعتا کسی گردن نمی گیره. ایشون گفت که من اگر معلم کلاس بودم کاری میکردم با زبون جمع کنید .....

دانش آموز کلاس اولم خنثی رفتار کردند انگار که ایشون چیزی نگفته ولی من...

این مردک مدیر راهنمایی ما بود. بدون شک اگر دوران راهنمایی ما بود قطعا با زبون مون اون تیکه پاره های کاغذ را جمع می کردیم. 

شرایط درسی کلاس نرمال بود... گرچه کلا از کلاس اول چیزی حالیش نیست و من هم دم به دمش نذاشتم.

ج

پست هم تیتراژ سریال چهار چرخ هست. آهنگ زندگی از مجید اخشابی.

 

سر دوراهی کدوم مسیرم

که رفتن و رسیدن آرزومه

نشونی کدوم بهشتُ دارم

کدوم پل شکسته روبه رومه

دلم می خواد پر بکشم که پرواز

چاره ی آدمای عاقل تره

دنیا اگه بهشت حوا باشه

حوصله ی آدمو سر میبره