بِتابستان تو مَستان می زِ مَستان

نمی دونم الان یازدهم هست یا دوازدهم البته فرقی هم نداره خیلی امروز هم مثل هر روز دیگه. بگذریم.

تیتر این پست درباره معلم ادبیات کلاس اول راهنماییمه. اتفاقی چند روز پیش کوتاه دیدمش خب اون نمی شناخت طبیعتا و بعد حال و احوال و پرس و جوی ما ظاهرا هنوز ادبیات درس میده و حتی ابتدایی و معاونت و اینا هم رفته و برگشته‌. شکسته بود اما طفلی بازیگوش و سرشار از زندگی دنبالش بود.

خلاصه این معلم ادبیات ما شعری داشت که وقتی می خواست ما ناپخته های نوجوون را بازی بده پای تخته می نوشت؛ درس هم این بود سعی کنید بخوانید و اعراب بگذارید.

بِتابستان تو مَستان می زِ مَستان

بُتا بِستان زمِستان می زِ مَستان

ظاهرا درستش اینجوری هست من دقیق یادم نیست ولی بیت دوم یادمه اتفاقی. کلا کاش همین بود تابستونا از مست ها می نمی گرفتیم و زمستونا تلافی می کردیم.

. . .

تابستون چطوره؟ افتضاح نشستیم کاسه چه کنم چه کنم دست مون گرفتیم. عوض اینکه دوتا کارگاه روانشناسی و درس و مدرسه ثبت نام کنیم، پول نداریم حتی یه پیرن مشکی بخریم زودی قبل محرم... آقا پول هستا ولی خب کرایه ها واویلا یه آزمایش و سی‌تی و کرایه رفت و برگشت شده سه و سیصد. 

حالا دیگه فدای سر پیرن و کارگاه و یادگیری 🤣

. . .

کتاب که نخوندم ولی حالا کتاب راز گل سرخ که زندگی‌نامه شهید صیاد شیرازی هست رو به ناف این یه ماه می‌بندم. فیلم هم فقط لوپن دیدم با دوبله شبکه تماشا عالی بود.

والیبال هم نگاه کردم چه بازی بود لهستان - فرانسه نیمه نهایی توپ. قشنگ نفس گیر و جذاب و صد پله از این فوتبال آبکی یورو بهتر بود. 

دیگه چیزی به ذهنم نمی‌رسه بگم. فعلا... راستی به هیشکی امید نبند یه موقع دیدی گند زد به کل برنامه ۲ روزت‌.

یه چیز دیگه هم بگم. امشب اتفاقی لیسانسه ها را از تلوزیون دیدم. باید بگم افتضاح ترین حس دنیا اینه جایی گیر بیوفتی و کرایه نداشته باشی بدی.

من دو بار گیر افتادم (هنوزم دلم می خواد زمین دهن باز می کرد منو می بلعید) پول نداری بعد نمی دونی جلو راننده به اون کناریت بگی پول بده کرایه یارو بدم. نمی دونی میده یا نه.

عجب کثافتی. حبیب جان و دکتر مهاجر درکتون می کنم واقعا. من بازیگر بودم این صحنه کثیف اجرا نمی کردم اصلا. اینجا هم بنده خدا دکتر مهاجر ماشینش خوابوندن پارکینگ و کیف پولش جا مونده. به مسعود میگه یه پول بده تاکسی بگیرم برم. مسعودم که آس و پاس. از شانس بدش حبیب هم پول نداره...

۴ نظر ۲ دوست داشتم ۰ نه مخالفم
ꜰᴀʜɪᴍᴇʜ ♪
۲۸ تیر ۱۷:۲۷

سلام خوبین ؟

 

+عنوان قشنگی بود

🌺آسیــ هــ💚
۱۴ تیر ۱۷:۴۷

منم اونقدرا پولدار نیستم چندسال پیش یه ازمایش دادم شد یه و نیم . ا زان موقع حتما الان گرونترم شده باید برم برای چکاپ هر 6 ماه درواقع ولی الان دوساله نرفتم 

🌺آسیــ هــ💚
۱۲ تیر ۱۷:۰۰

کرایه تاکسی ها که الان همشون شماره کارت دارن کارت به کارت میکردی . من یهسری تو اتوبوس اینجوری شدم قدیم . الانا وقتی میگی پول نقد ندارم میگن کارت کارت کن پررو شدن 🤣

پاسخ :

یه بار سال ۹۶ و یکی هم ۹۸ بود. هنوز پول نقد رونق داشت و اینا... اون کناری ها رو هم می شناختم به نوعی
این کارت به کارت که زهر هلاهل بود. قبل عید با کارت بانک مهر ایران نمی تونستم بزنم به کارتش چون بانک اختلال سدید داشت
🌺آسیــ هــ💚
۱۲ تیر ۱۶:۵۸

ازمایشات شده سه و نیم ؟ چه خوب شده برو کلاتو بنداز هوا  من تو عمرم لباس مشکی نپوشیدم عمم مرده بود رفتم یه لباس مشکی گرفتم اونم از این مجلسی مانندها که کناره هاش سفیده 🤣  محرم ها هم بیرون نمیرم دروقع فقط به خاطر غذا می رم بیرون 😑😐 

پاسخ :

آزمایشه برا یه چی بود فقط دومرحله ای بود نمی دونم چجور سی تی اسکن هم فقط برای قفسه سینه بود ضمن اینکه شیرازم بودم نسبت به جیب خودم نصف حقوق یه ماهم بود تقریبا.
منم ندارم می خواستم بخرم که فعلا هیچی دیگه. خوبی محرم همینه یه پیرهن مشکی کار هر روز درمیاره :(((((((
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
یک فارغ التحصیل تربیت معلم که از شانس عجیبم، سال اول کلاس اول درس میدم. اسم وبلاگ هم اقتباسی از اسم کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ نوشته هاروکی موراکامی است. 📚 📚
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان